تحلیل آمار سایت و وبلاگ تحلیل آمار سایت و وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 93/10/9 | 8:0 صبح | نویسنده : fanoos |

 

 

شاپرکی ارام میگیری تا نگاهش کنی...

اما در دستانت له میشود...

نیت تو کجا و سرنوشت شاپرک کجا...؟؟؟یعنی چی؟




تاریخ : یکشنبه 93/10/7 | 3:27 عصر | نویسنده : fanoos |

 

 

شاید ندانم معنی واقعی دوستی را...!!!!!

اما

میدانم دلم همیشه و همه جا دوستانه

برایت تنگ میشود....




تاریخ : جمعه 93/7/4 | 8:21 عصر | نویسنده : fanoos |

 

دلتنــــــگ نشــــدی ببیــــــنی
چـــــگونه خوبتـــــرین خــــاطره هــــــا
بی رحــــــم ترینــــــشان می شــــــود …




تاریخ : شنبه 93/6/8 | 6:2 عصر | نویسنده : fanoos |

 

باز هم که رفتی و تنهایی من سر به فلک کشیده است

باز هم که نیستی و اشکهایم سیل مانند مرا به زیر کشیده است

باز هم که سوختی و باز برای شمع شدن پشیمان شده ام

باز هم که یادت امانم را بریده است

باز هم که غصه دارم در قلب تاریکم از نبود تو

باز هم که نمیشنوم صدای دلنشینت را در خانه سوت و کورم

باز هم که گم شدی در خاطره ها وچشمم از دیدن عکس تو سیر نمیشود

سالهاست که رفتی ولی هر روز اینها را تکرار میکنم

شاید بشنوی ،بفهمی،احساس کنی

در واقعیت نه ولی انتظار امدنت در خوابم را که میتوانم داشته باشم

باز هم که بغض و بعد ..............مثل همیشهیعنی چی؟




تاریخ : دوشنبه 93/4/9 | 8:0 صبح | نویسنده : fanoos |

به نام او...

با صدای باران که به شیشه پنجره ها می خورد،

بیدار شد و فکر کرد از وقت سحری خوردن گذشته.

خیلی ناراحت شد. موقع خواب یادش رفته بود ساعت را کوک کند.

نگاهی به ساعت انداخت و ناگهان متوجه شد هنوز تا اذان صبح مانده.

با خوش حالی خدا را سپاس گفت.

نمی دانست که باران به غیر از او چند نفر دیگر را برای سحری خوردن بیدار کرده.




تاریخ : جمعه 93/4/6 | 5:0 صبح | نویسنده : fanoos |

 

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی...
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام...
دوباره صبح، ظهر، غروب شد نیامدی
اللهم عجل لولیک الفرج.




تاریخ : چهارشنبه 93/2/17 | 7:0 صبح | نویسنده : fanoos |

در کتاب چهار فصل زندگی...

صفحه ها پشت سر هم میروند...

هر یک از این صفحه ها ،یک لحظه اند...

لحظه ها با شادی و غم میروند...

گریه،دل را آبیاری میکند...

خنده یعنی اینکه...دل ها زنده است...

زندگی ترکیب شادی با غم است...

دوست می دارم من این پیوند را...

گرچه میگویند شادی بهتر است...

دوست دارم گریه با لبخند را...




تاریخ : چهارشنبه 93/2/17 | 7:0 صبح | نویسنده : fanoos |

من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها....

می خواهم با تو سخن بگویم....

می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...

می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...

شعر هایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...

و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...

کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...

اما..غصه ای نخواهم خورد...اشکهایم را برای شانه های تو ذخیره خواهم کرد...

حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

روز ها پشت سر هم میگذرند ومن دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...




تاریخ : یکشنبه 93/2/14 | 6:57 عصر | نویسنده : fanoos |

میخواهم از تو بنویسم...

برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری...

خنده هایم برای توست...

با تو بودن مرا شاد میکند...

وبی تو بودن مرا گریان...

تو با من هستی در حالی که کنارم نیستی...

تو با منی چون در قلب منی...

قلبم را با دنیا عوض نمیکنم ؟؟؟!!!

چون تو در آنی و من تنها تورا دوست دارم...




تاریخ : سه شنبه 93/2/9 | 7:0 صبح | نویسنده : fanoos |

یــاد آن روز بخیــر ،
یــاد آن روزِ سپــید .... یاد آن روز پر از عشق .... بخیر
یــاد آن روز کــه دیــدار  تــو شــد قسمــت مــن
یــاد آن روز که نقــاشِ زمــان
طــرح ِ چشمــانِ تــو را
ساخــت انــدازه ی دیـوار دلــم
یاد آن روز که گرمای نگاهت
شعله انداخت به جان و تن من ....

یــاد آن روز بخیــر ...






  • نسل سومی
  • مای بی بی فارسی
  • کارت شارژ همراه اول
  • محبوب کردن