هم آواز شب های بارانی ام
ای خیال انگیز ای آبی بی پایان
مثال ماه دور از من
تو ای معنی باریدن تو ای باران
منم من آنکه در نمباد پاییز دو چشمت پرسه ها میزد
منم من آنکه بعد از رفتن تو ضجه ها میزد
و در قحطی باران دست و پا میزد
بیا افسونگر شام سیاهم باش
دوباره تازه شو نو شو بیا مهتاب راهم باش
من همچون کودکی مغموم دلتنگم
بیا پاییز من همدرد آهم باش
بسان یک شب سرد و سیاه و بی ستاره
در تب آنم
که باز آیی و افشانی به روی صورت من مهر دستانت
و من پرسه زنان گم شم در اندوه دو چشمانت
ولی افسوس . . .
میدانم نمی آیی دگر آبی بی پایان
نمی آیی دگر پاییز من "مادر"
نمی آیی دگر باران . . .
عید سعید فطر مبارک...!
عیــــد سعیــــد
فطـــر
مبارک...!
قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشق!
یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق
ترسم که در سماع روم از دعای دست
آن جا که قبله گاه تو باشی، امام: عشق!
با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان
آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق
از رکعت نخست درافتاده ام به شک
در سجده کفر گفته ام و در قیام عشق
سی پاره ی حضور تو را چلّه بسته ایم
قرآن به سر بگیر و بگو: والسّلام عشق!
علیرضا بدیع
روزه هنگام سوال است و دعا
پر زدن با بال همت تا خدا
شهر یکرنگی و بی آلایشی
ماه تقصیر و گنه فرسایشی
عاشقان معشوق خود پیدا کنند
تا سحر در گوش او نجوا کنند
درد خود گویند با درمان خویش
با طبیب و یا انیس جان خویش
.: Weblog Themes By Pichak :.