تاریخ : چهارشنبه 91/5/25 | 10:28 عصر | نویسنده : مهرگان |
خداحافظ...
خداحافظ عزیز من حلالم کن زمین گیرم نمی دانم چه تاریخی ولی یک روز می میرم نمی خواهم دلت تنگ غروب خسته ام باشد اگر حتی جوان مُردم بگو پیش خودت پیرم حلالم کن اگر روزی، شبی، یکوقت ناغافل تو را رنجانده ام از خود نگو که از تو دلگیرم چه شبهایی که عشق تو نمک پاشیده بر زخمم من از غریبی ها ، از عشق، از زندگی سیرم اگر مُردم شدم یک روح سرگردان و آواره غروب هر شب جمعه سراغی از تو می گیرم شدم مجنون نمی دانم تو هم لیلی من هستی سکوتی تلخ .... می دانم، جوابم را نمی گیرم یقین دارم وفاداری ولی باز من می ترسم از اینکه ناگهان روزی بگویی از تو هم سیرمخداحافظ نگاهم کن همین یک لحظه آخر نمی دانم چه تاریخی ولی من بی تو می میرم... نمی دانم چه تاریخی... ولی من بی تو... می میرم....: Weblog Themes By Pichak :.