
تاریخ : دوشنبه 93/5/27 | 2:45 صبح | نویسنده : مهرگان |
لبخند تو مانند عسل بود همیشه
ابروی تو مضمون غزل بود همیشه
هر مردمک چشم تو در قرنیه ی خویش
سیّاره ی زیبای زحل بود همیشه
موهای حناییِ رهاگشته یِ در باد
یادآور طغیان جَمَل بود همیشه
در منظره ی لرزشِ لبخندِ تو اما...
انگار لبت روی گسل بود همیشه
جبری است تماشای تو هربار اگر چه
این نکته پر از بحث و جدل بود همیشه
شاعر که دلش را به تو می داد ندانست
دل بردنِ تو حدّ ِاَقل بود همیشه
رفتی تو ولی پشت سرت زمزمه ای بود:
یک زن همه جا مردِ عمل بود همیشه
* * *
من هرچه دویدم به تو هرگز نرسیدم
دستان تو در دست اَجل بود همیشه
الف.ح
.: Weblog Themes By Pichak :.