تاریخ : سه شنبه 91/6/7 | 6:27 عصر | نویسنده : مهرگان |
شبی در شعر من رقصیدی ای دوست
تو مهوش در شبم تابیدی ای دوست
کمند گیسوان موج در موج
به عقل سرکشم پیچیدی ای دوست
نگاهت آذرخشی زد به جانم
نمک بر زخم من پاشیدی ای دوست
دل آواره و بی خانمانم
به اسم خویشتن نامیدی ای دوست
تو از اوج بلند کهکشان ها
کجا این دربه در را دیدی ای دوست
کویر خاطرم خالی ز گل بود
تو چون غنچه به من خندیدی ای دوست
دوباره یاس و مریم زنده کردی
تو هم باران و هم خورشیدی ای دوست
اسماعیل پسندیده کیش
.: Weblog Themes By Pichak :.